شرايط مفسر
نويسنده:محمود رجبي
دانشمندان علوم قرآن، تحت عنوان «شرايط مفسر» يا «ويژگي‎هاي لازم براي مفسر» امور فراواني را ذكر كرده‎اند كه بخشي مربوط به «منابع تفسير»، بخشي مربوط به «قواعد تفسير»، بخشي مربوط به «علوم مورد نياز» و بخشي مربوط به «شيوة تفسير» است. البته در اين ميان محقّقاني هستند كه مجموعه‎هاي ياد شده را با شرايط مفسر به هم نياميخته‎اند، ولي غالباً بخشي از مجموعه‎هاي ياد شده را تحت عنوان شرايط مفسر ذكر كرده‎اند. اين آميختگي معلول يكي از سه امر زير است:
نخست آن كه چون طرح اين مباحث سابقه طولاني نداشته است، تفكيك محورهاي مختلف ياد شده از يكديگر، مورد غفلت قرار گرفته و يا به ‎آساني ميسر نبوده است.
دوّم آن كه گاه برخي از اين مباحث با نگرش‎هاي متفاوت در قلمرو عناوين مختلف قرار مي‎گيرند. به عنوان مثال، اگر به علوم ادبي به عنوان يك منظومه معرفتي نگريسته شود، از علوم مورد نياز مفسر، و اگر به عنوان تخصص و تبحر مفسر در به كارگيري آن منظومه معرفتي نگريسته شود، از شرايط مفسر به شمار مي‎آيد.
سوّم آن كه برخي از اين دانشمندان از واژه «شرايط تفسير» مفهوم گسترده‎اي را مدنظر داشته‎اند كه شامل علوم مورد نياز و رعايت قواعد تفسير نيز مي‎شود.
در هر حال، مفهوم مورد نظر در اين جا، معناي خاصي دارد و تنها در برگيرنده اموري است كه حاكي از وجود نوعي توانايي و كمال براي مفسر در بعد بينش يا گرايش مي‎باشد و شامل ديگر مجموعه‎هاي ياد شده نمي‎گردد.
در فصول گذشته يادآور شديم كه رعايت نكردن اصول و قواعد تفسير، بي‎توجهي و استفاده نكردن از منابع معتبر تفسير و فرانگرفتن علوم مورد نياز مفسر، سبب خطاي در تفسير و بي‎اعتباري آن مي‎شود. در اين فصل در صدد بيان آنيم كه علاوه بر امور ياد شده، مفسر بايد داراي ويژگي‎ها و شرايطي باشد كه رعايت آن‎ها نيز سبب مي‎شود تا خطاي وي در تفسيركاهش يابد. پيش از پرداختن به بيان شرايط و ويژگي‎هاي مفسر، ذكر دو نكته ضروري به نظر مي‎رسد:
الف. ويژگي‎هاي روحي مفسر گاه ذاتي و غير اكتسابي است، مانند استعداد فوق العاده و سرعت انتقال و گاه اكتسابي است مانند ملكه استنباط و تقوا. در ويژگي‎هاي غير اكتسابي، نقش اصلي را جنبه غير اكتسابي آن به عهده دارد هرچند اين ويژگي‎ها به طور ارادي قابل تقويت وتضعيف است. ويژگي‎هاي اكتسابي، هم در اصل پيدايش و هم از حيث تقويت و تضعيف، وابسته به تلاش مفسر است و به هر ميزان كه تلاش بيشتري در اين زمينه صورت پذيرد، توانمندي افزونتري در تفسير حاصل مي‎شود. هم چنين گاه ويژگي‎هاي اكتسابي نوعي آگاهي است؛ مانند بينش صحيح اعتقادي، و گاه مانند تقوا و ايمان، از مقوله گرايش‎هاي اكتسابي است، چنان كه گاهي نيز از امور زمينه ساز براي دست يابي به آگاهي است؛ مانند ذهن كنجكاو و آكنده از پرسش داشتن، و گاه از مقوله هنر ومهارت است؛ مانند ملكه استنباط، و مهارت در رعايت قواعد تفسير. اين بحث انواع مختلف اين شرايط را در بر مي‎گيرد.
ب. برخي از شرايط و ويژگي‎هاي مفسر، در صحت و اعتبار تفسير مؤثر است، به گونه‎اي كه فقدان آن سبب خطاي در تفسير مي‎شود، مانند علوم موردنياز و آزاد انديشي، و برخي از ويژگي‎ها سبب كمال و باروري بيشتر تفسير است؛ مانند برخورداري از ذهن پر سؤال، تقوا و خلوص نيت. در اين فصل، به بررسي اين دو دسته از شرايط مي‎پردازيم.

‎شرايط مؤثر در اعتبار تفسير

تسلط و حضور ذهن نسبت به پيش فهم‎هاي تفسير
چنان كه قبلاً اشاره شد، مفسر بايد در مورد مباني و قواعد موضع‎گيري مستند و مستدل داشته باشد و از علوم مؤثر در تفسير و منابع اوليه تفسير، آگاهي كافي داشته باشد. هر گونه تفسير، به ويژه در بخش مهمي از معارف قرآني، وابسته به آن موضع گيري و اين آگاهي است و بدون احراز شرايط و اوصاف ياد شده، تفسير به رونويسي و تقليد صرف از تفاسير ديگر مبدل مي‎شود و يا سر از تفسير به رأي در مي‎آورد.[1]

ملكه استنباط

قواعد، مباني، علوم و منابعي كه آگاهي از آنها و به كارگيري دقيقِ هر يك براي مفسر ضرورت دارد، امور متعدد و متنوعي است كه صرف آگاهي از آن‎هابراي دستيابي دقيق به مفاهيم و معارف قرآن كفايت نمي‎كند، بلكه مفسر بايد با ممارست فراوان در استخراج معارف قرآن و به كارگيري امور ياد شده، اين آگاهي را به يك مهارت تبديل كرده و به شكل ملكه و حالت نفساني در آورد؛ به گونه‎اي كه براي وي به كارگيري امور ياد شده و يا قدرت استنباط، فقط مي‎تواند گزارش گر آرای ديگران باشد و در هر موردي كه خود اظهار نظر كند، از خطر تفسير به رأي مصون نخواهد بود، كسي كه قدرت استنباط او در حد مهارت و ملكه نفساني نباشد نيز امكان غفلت از به كارگيري قواعد و اصول تفسير را خواهد دشت و نتيجتاً در اين خصوص نيز در استفاده شايسته از علوم مورد نياز و انتخاب منابع معتبر در معرض خطا و لغزش خواهد بود. و در نهايت، زمينه خطاي در تفسير براي او فراهم است. دست آورد مهم مهارت در تفسير عبارت است از اشراف بر مواضع خطا، شناخت آيات محكم و آگاهي از اصول حاكم بر معارف قرآن. اموري كه در كاهش خطا در تفسير و فهم دقيق و هماهنگ از آيات شريفه، نقش به سزايي دارد. آن چه زمخشري در مقدمه تفسير كشاف به عنوان يكي از شرايط مفسر آورده است، مبني بر ان كه مفسر بايد «كثير المطالعه و طويل المراجعه» (پر مطالعه و داراي مراجعه مستمر و طولاني به منابع مربوطه) باشد، در واقع ناظر به زمينه‎هاي پيدايش مهارت و ملكه استنباط است.

آگاهي و اعتقاد به جهان بيني قرآن

بيانات قرآن مجيد، بر اساس مباني خاص و منطبق با جهان بيني واقع‎گرايانه ارایه شده است و معارف آن بر مباني مزبور مبتني بوده و با آن هماهنگ است. در واقع، آن مباني مانند روح واحدي در پيكره معارف قرآن حضور و ظهور دارد. از اين رو، كسي كه از آن مباني آگاه نباشد، در فهم اين معارف و انتقال از الفاظ آيات كريمه به آن‎ها دچار خطا خواهد شد. هم چنين عدم ايمان به اين اصول، فهم دقيق و انتقال به ظرايف و ريزه‎كاريهاي مفاهيم قرآن را با مشكل مواجه مي‎كند. اين مشكل به ويژه در مواردي رخ مي‎دهد كه قرآن مجيد به بيان جنبه‎هاي رفتاري پيامبران و مؤمنان و توصيف و تحليل آن مي‎پردازد.
صاحب نظران علوم انساني بر اين نكته تأكيد دارند كه براي فهم صحيح رفتار انسان‎ها، صرف آگاهي از معتقدات و فرهنگ انسان‎ها كفايت نمي‎كند، بلكه محقق بايد آن رفتارها را در خود درك و هضم كند. اگر ما مي‎توانيم درك كنيم كه دادخواهي و سخنان پرخاش گرانه يك انسان ستم ديده چه معنايي دارد، براي آن است كه خود نيز در شرايطي به نحوي مورد ستم واقع شده‎ايم. همان گونه كه فهم رفتار يك فرد، منوط به يافتن آن حالت در خويشتن است، در فهم توصيف آن رفتارها و حالت‎ها نيز، اعتقاد صحيح و ايمان به آن مباني ـ كه اين رفتارها و حالت‎هاي نقل شده برخاسته از آن است ـ بدون شك مؤثر است. بر همين اساس، جمعي از پژوهش گران علوم قرآني و مفسران نيز بر اين نكته تأكيد كرده‎اند كه مفسر بايد از ايمان و اعتقاد صحيح برخوردار باشد. ضرورت اين شرط، از روايت ذيل به خوبي هويداست:
«انما القرآن امثال لقوم يعلمون دون غيرهم و لقوم يتلونه حق تلاوته و هم الذين يومنون به و يعرفونه واما غيرهم فما اشد اشكاله عليهم»
«همانا قرآن توصيف‎هايي است براي اهل معرفت و نه ديگران؛ (يعني) براي آنان كه قرآن را چنان كه شايسته است، تلاوت مي‎كنند و آنان كساني هستند كه بدان ايمان دارند و كاملاً آن را مي‎شناسند، ولي كساني كه چنين نيستند، فهم قرآن بر آنان بسيار مشكل است».[2]
در آن چه كه برخي از پژوهش‎گران علوم قرآني با عنوان «آگاهي از ابواب سرّ» از آن نام برده و مقولاتي از قبيل توكل، اخلاص و ديگر حالات رواني و اخلاقي را به عنوان موارد آن ذكر كرده‎اند، نيز از همين باب است و مشابه چنين تبييني در مورد آن‎ها نيز مطرح است.

بي‎طرفي علمي

در فهم هر متني، هدف آن است كه بدانيم گوينده سخن چه چيزي را مدنظر داشته است و اين هدف، مفسر متن را از جهاتي محدود مي‎كند: در اين راستا، وي نمي‎تواند آرا و انديشه‎هاي خود و خواستهاي فردي و گروهي را در تفسر دخالت دهد و تحليل‎هاي خود را به حساب مفاد و مراد از متن بگذارد. البته ذهني پر سؤال داشتن، كه به عنوان يكي ديگر از شرايط مفسر ذكر خواهد شد، مسأله ديگري است كه با اين شرط مناقات ندارد. در آن شرط، سخن بر سر موضوع‎ها و سؤال است و در اين شرط، سخن بر سر پاسخ‎ها و محمول‎هاست. بي‎طرفي علمي در هر تحقيقي ضرورت دارد؛ خواه آن تحقيق در زمينه كشف قوانين طبيعي و انساني باشد و خواه در نايل شدن به فهم و درك سخن يا نوشته‎اي؛ ولي در خصوص قرآن، به لحاظ پيامدهاي ارزشي آن، مسأله ی بسيار حساس‎تر است.
روايات فراواني هم كه از تفسير به رأي نكوهش مي‎كند، ناظر به همين نكته است. به طور كلي، عدم رعايت بي‎طرفي علمي، گاه در قالب حاكميت بخشيدن به تمايلات فردي و گروهي بر قرآن و تفسير آيات، گاه به صورت حاكم ساختن آرای شخصي خود بر قرآن صورت مي‎گيرد و گاه در اثر مرعوب ديدگاه ديگران شدن و جرأت اقدام براي فهم نوين بر اساس قواعد را به خود ندادن و از نوآوري و فهم جديد و نكات بيشتر پرهيز كردن است.

پی نوشت

[1] . از آنجا كه درباره ی نقش و ضرورت آگاهي‎هاي ياد شده، در فصل‎هاي گذشته سخن به ميان آمد، در اين جا در حد يادآوري به همين مقدار بسنده مي‎شود و بر اين نكته تأكيد مي‎كنيم كه مفسر بايد تسلط كافي و حضور ذهن كامل نسبت به موارد ياد شده داشته باشد.
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 92، ص 100.